گردونه

ای ساحل رسیدن،این موج خسته دریاب !

گردونه

ای ساحل رسیدن،این موج خسته دریاب !

هر نفس در شادی و غم


دل گشادم من به رویت تا تو آغازم کنی

هر نفس در شادی و غم تو مرا شادم کنی

آنقدر وابسته و سرمست از رویت شدم

که در این بی پرده دنیا چون دو واژه گم شدم

حال در دین و مسیحیت تو را طی میکنم 

در غریبانه ترین حالت به تو فکر میکنم

جسم و روحم در میان نان و نخ آمیخته شد

این غریبه چشم بست و بر دلت وابسته شد

کاش پایانم نباشی و مرا شادم کنی

هر نفس در شادی و غم تو مرا شادم کنی...
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد