گردونه

ای ساحل رسیدن،این موج خسته دریاب !

گردونه

ای ساحل رسیدن،این موج خسته دریاب !

این غزل را

روی دنیــا ببند پنجـــره را، تا کمــی در هوای من باشی

چون قرارست بعد ازاین تنها، بانوی شعرهای من باشی

چند بیتی به یاد تــو غمگین...چند بیتی کنـــار تـــو لبخند...

عصرها عشق می زند به سرم، تلخ و شیرین چای من باشی

من بخوانم تو سر تکان بدهی، تو بخوانی دلم تکان بخورد

آخــرِ شعـــر ازخودم بروم، تو بمانـــی صدای من باشی

من پُرم از گناه و آدم و سیب، از تو و عاشقانه های نجیب

نیتت را درست کن این بار، جای شیطان خدای من باشی

با  چه  نامی  تو  را  صدا  بزنم!؟  آی  خاتون  با  شکـــوه  غزل!

"عشق" هر چند اسم کوچک توست، دوست دارم " شما "ی من باشی

کاش یک شب به جای زانــوی غم، شانه های تو بود در بغلم

در تب خواب ها و حسرت ها، کاش یک لحظه جای من باشی

شاید این بغض آخرم باشد، چشم های مرا ندیده بگیر

فکر دیوانه ای برای خودت، فکــر چتری برای من باشی

بیت آخر همیشه بارانی ست... هر دو باید به خانه برگردیم

این غزل را مرور کن هر شب، تا کمی در هوای من باشی...





نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد