گردونه

ای ساحل رسیدن،این موج خسته دریاب !

گردونه

ای ساحل رسیدن،این موج خسته دریاب !

بهار دلکش

بهار دلکش رسید و دل به جا نباشد

از آنکه دلبر دمی به فکر ما نباشد

در این بهار ای صنم بیا و آشتی کن

که جنگ و کین با من حزین روا نباشد

صبحدم بلبل بر درخت گل به خنده می گفت

نازنینان را مه جبینان را وفا نباشد

اگر که با این دل حزین تو عهد بستی

عزیز من با رقیب من چرا نشستی؟

چرا دلم را عزیز من از کینه خستی؟

بیا در برم از وفا یک شب٬ ای مه نخشب

تازه کن عهدی که بر شکستی

)عارف قزوینی(
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد