گردونه

ای ساحل رسیدن،این موج خسته دریاب !

گردونه

ای ساحل رسیدن،این موج خسته دریاب !

گنجه

گنجه ذهنم مملوء شده از تو

در گوشه ای از آن خوبی هایت را پنهان کردم

در گوشه ای دگر بدی ها را

در نقطه ای خاطرات تلخ 

و درجایی دگر خاطرات شیرینت را

بخشی از آن را حرف هایت پر کرده

وبخشی را عاشقانه هایت

هرروز به گوشه ای از گنجه ام مینگرم

گاهی لبخندی وگاهی اشکی حاصل میشود

چه زیباست هردوشان

من تورا باهمه ی این اشک ها و لبخند ها می خواهمت

مهربانم

مهربان من

من چیــزى از عشق‌مان،
به کسى نگفته‌ام!
آنها تو را
هنگامى که در اشکهاىِ چشمم، تَن مى‌شسته‌اى،
دیــده‌اند...