گردونه

ای ساحل رسیدن،این موج خسته دریاب !

گردونه

ای ساحل رسیدن،این موج خسته دریاب !

از برای توست


گفتی شتاب رفتن من از برای توست
آهسته تر برو که دلم زیر پای توست

با قهر میگریزی و گویا که غافلی
سرگشته سایه ای همه جا در قفای توست

سر در هوای مهر تو رفت و هنوز هم
در این سری که از کف ما شد هوای توست

خوش میروی بخشم و به ما رو نمیکنی
این دیده از قفا به امید وفای توست

ایدل، نگفتمت مرو از راه عاشقی؟
رفتی؟ بسوز کاینهمه آتشش سزای توست

مارا مگو حکایت شادی که تا به حشر
ماییم و سینه ای که در آن ماجرای توست

بیگانه ام ز عالم و بیگانه ای ز ما
بیچاره آنکسی که دلش آشنای توست

بگذشت و گفت: این به قفس اوفتاده کیست؟
گفتم که: این پرنده ی محزون "همای" توست

هما گرامی
نظرات 1 + ارسال نظر
صبح 1393,07,28 ساعت 22:53 http://sobh91.persianblog.ir

ممنون از حضور شما ، شعرهم خیلی زیباست .

زیبایی خاصی داره

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد