مسـتم ز قطره قطره شــراب نـــگاه تو
مجــذوب رشته رشته ی زلـف ســیاه تو
تا اشــک من ز مــادرغـــم زاده میشود
قربان خنــده های خــوش و گاهــگاه تو
هر دم که صیــــد دام خیـال تو میشوم
طــوفان شـود بسیــنه از آن روی ماه تو
باصدفریب و وعده که دادم به خویشتن
بســتم عنــــان دل به لب بــارگـــــــاه تو
آتشفشان قله ی عشق توام . ولــــــی
سوگنـد میخــورم که نبــاشد گنـــــاه تو
صبـرم بسر رسید و توانـی نمانده است
شــد عمــر من تمــام و دلم در پنـــاه تو
نقش خیال در غزل از عشق جان گرفت
ای جـان فــدای نام تو و رســم و راه تـو
روزی که جـرعه های غمت ریخت در دلم
(محمود) سوخــت زاتش تنـد نگــــــاه تو