دیدنِ روی تو و دادنِ جان مطلبِ ماست
پرده بردار ز رُخسار که جان بر لبِ ماست
بتِ رویِ تو پَرستیم و ملامت شنویم
بت پرستی اگر این است که این مذهبِ ماست
شُربِ می با لبِ شیرینِ تو ما راست جلال
بی خبر زاهد از این ذوق که در مشربِ ماست
نیست جز وصفِ رخ و زلفِ تو ما را سخنی
در همه سال و مَه این قصهء روز و شبِ ماست
در تو یک یاربِ ما را اثری نیست ولی
قدسیان را به فلک غلغله از یاربِ ماست
( فرصت شیرازی )
مخاطب خاص خاص خاص