گردونه

ای ساحل رسیدن،این موج خسته دریاب !

گردونه

ای ساحل رسیدن،این موج خسته دریاب !

آرزوی پرواز

« آرزوی پرواز»

خواهم کزین سراچه ی فانی سفــر کنم................از رنگ و بوی و عشوه و نازش حذر کنم

طرفی چو بر نبستــه دلم زین جهان دون.................خواهم به گوشــه ای روم و ناله سر کنم

من ماهی شنــــــاگر تالاب چون شوم؟..................آنجا که غوک هــرزه خزد کی مقر کنم؟

مرغابی نشـــسته به مرداب چون شوم؟................این برکه را رها و سفــــر زی قمر کنم

شامی است این جهان و مرا میـل و آرزو،................پرواز تا دریچــــه ی صبح و سحر کنم

کو هم پیاله ای که مرا همــــرهی کند؟..................بگذار تا به میــــــکده یاران خبر کنم

ای خشک جان! که غرق تمنّـای این تری.................چون گویمت ز عشق، سخن بی ثمر کنم

تن زورقی گِلیــــن و گُلی سرنشیـن آن...................در بحــــر بی کـرانه سفر یا خطر کنم؟

دنیا! به نزد من تو چه بد غمزه می کنی!..................ای یار بی وفا! به تو از بد، بتــــــر کنم

دلبستگیّ و عاشقی و شور و اشتیــــاق.................بر آنکه کرد جلوه به طور و شجــر کنم

عالی است باری و دانی است این جهــان.................خامی است دل به فـــانی، باقی نظر کنم

من از قنوت رب و خیــــالی ز کام دهر،.....................در دل امیـد و یأس بسی مستقــــر کنم

صهبای عشق در قدح جان چه دلرباست!..................جان را به نیم رطلی از آن مفتخـــر کنم

«نافذ» که بود چون گل خندان، چه شد که گفت:...........خواهم کزین سراچه ی فانی سفــر کنم؟!


محمّد علی مشایخی (نافذ)- پاییز 1362 هجری شمسی، خوابگاه دانشگاه صنعتی اصفهان
نظرات 0 + ارسال نظر
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد