دوباره ثانیه ها را خدا نوشت
چیزی نداشت نه-بی ادعا نوشت
با اینکه جای خدا را بلد نبود
ناچار ساده و بی رد پا نوشت
تا یک دقیقه خودش را نشانه رفت
از لابلای خودش قصه ها نوشت
...حتما" خدا به خودش غبطه می خورد
این را برای کسی بیصدا نوشت
باید مدار خودم را بلد شوم
شاید مدار مرا جابجا نوشت
آهسته توی دلش گفت اینچنین
میخواست فکر کند,منتها نوشت:
شاید نگاه خدا منصفانه نیست
اما وجود خدا را بجا نوشت
بعد از کمی به درونش رجوع کرد
نفرین نکرد خدا را دعا نوشت
اینها برای خدا کسر شان نیست
شاعر نشست و از این ماجرا نوشت
حالا که جای خدا را بلد شدی...
برخاست نام خودش را گدا نوشت
تا چند ثانیه لبخند-بعد از آن
یکباره نام غزل را خدا نوشت
ناصر ندیمی
بسیار زیباست.